ما شهرمان رامهیا کرده بودیم تا بر گرداگرد لبخند مهرت خانه بسازیم و از مسیر نگاهت، کوچه بکشیم و دیارمان را در پیوند با تو جاویدان کنیم. ما کجا می دانستیم که میهمان تازه رسیده مان، هنوز بار سفر بر زمین نگذاشته، بار عمر خویش بر شانه های حضرت اجل می گذارد و از اقلیم ما محمل بر می بندد.
ما دلمان می خواست تمام دیوارهای گرداگردت را آیینه کاری می کردیم و زمین زیر پایت را از مرمر سفید می ساختی م و بالای سرت را سایبانی می زدیم از گنبدهای پر از کبوتر، نه این که با آرزوهای ناکاممان خانه آخرتت را آذین بندیم. اما ما به همین نیز مفتخریم که شهرمان را به نام تو می شناسند و از ما نشانه های تو را می جویند.
خدا کند که همسایگان خوبی برای یادگار آل الله باشیم!